مثلاً پدر من سمی نیست در کنارش احساس امنیت دارم، علاقهم بهش عمیق و خالصانهست
اما مادرم شخصیت تاکسیکی داره برای همین بهش وابستهم مدام نگرانم که از فلان حرف/کار من ناراحت شده باشه و مدام تلاش میکنم ازم راضی باشه یا مدام نگرانم به خودش آسیب بزنه…
خدایا چی میشد منم مثل بقیه بندههات مادر امن و مهربون داشتم آخه:)
ولی خیلی جاها رفتارهای خودم شبیه شده که باعث میشه از خودمم بدم بیاد و سعی کنم تغییر بدم این رفتارها رو
اعتقادات من خلاف چیزیه که فکر میکنی اکثر جامعه قبولش دارن اینکه تو این جامعه زندگی میکنم به این معنا نیست که تفکرات غالب بهش تفکرات منم باشه _________ درخواست دوستی نمیپذیرم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.