2777
2789
عنوان

به خواهر برادراتون اعتماد نکنین

| مشاهده متن کامل بحث + 1365 بازدید | 178 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

دورشو خط بکش. فقط ی ادم خود خواهه اون از فرار کردنش که فقط خودشو زیر شکمشو هوسشو دیده 

اینم از الانش ک باز فقط خودشو پولا را میبینه

خدایا به من صبری عطا فرما نزنم دهن بعضیا را سرویس کنم🤨😑
با اون اولی که طلاق کرفت بعد رفت با یه میرمرده حالا با یه پسر دیگه نامزدن،مسره خوبیه درامدم داره ولی ...

عجب 

درواقع سومین شوهرر 


خدایا به من صبری عطا فرما نزنم دهن بعضیا را سرویس کنم🤨😑
با اون اولی که طلاق کرفت بعد رفت با یه میرمرده حالا با یه پسر دیگه نامزدن،مسره خوبیه درامدم داره ولی ...

دیگه خدایش بعد دوتا شوهر عقد برا کجاش میخاد 

برن زیر ی سقف زندگیشونو شروع کنن

خدایا به من صبری عطا فرما نزنم دهن بعضیا را سرویس کنم🤨😑
با اون اولی که طلاق کرفت بعد رفت با یه میرمرده حالا با یه پسر دیگه نامزدن،مسره خوبیه درامدم داره ولی ...

چقدر وحشتناک 

گند زده توی زندگیش حالا اومده سراغ شما و مادرتون 

فقط میتونم بگم به حرفاش توجه نکن 

من به آینده خیلی امیدوارم چون لبخند خدارو میبینم تو چهره پدرو مادرم..تو آفتاب طلایی صبح و مهتاب قشنگ شب..تو صدای پرنده ها..تو برف سفید و پر از آرامش و بارون های بی محابا..دنبال بهونه برای شاد بودن باشید و دنبال نشونه برای امیدوار بودن..چون ما خدارو داریم 🤍

بهش بگو تو اگه مادر برات مهم بود با همسن بابات فرار نمیکردی ،تو مادر نداشتی مگه ازش اجازه خواستی 

الانم بهش رو ندین همون قهر باشین بهتره 

بی چشم رو خجالت نمیکشه این حرفا میزنهههه ،واه واه واه

چه اکتیو هم بوده

اکتیو نوه خاله من 

از ی خانواده واقعا خوب،  پدرش پلیس بود،  با ی پسر ۲۰سال بزگتر فرار کرد ـ

دختر خالم مجبور شد با ازدواجشون موافقت کمه 

زیر یک سال از شوهر جدا شد 

و الان رفته مستقل زندگی میکنن. یعنی از این زیر خوابا شدههه

خدایا به من صبری عطا فرما نزنم دهن بعضیا را سرویس کنم🤨😑
دورشو خط بکش. فقط ی ادم خود خواهه اون از فرار کردنش که فقط خودشو زیر شکمشو هوسشو دیده اینم از الانش ...

اینم بگم که ما بعد طلاق مامان بابام یکسال با پدرم زندگی کردیم نمیدونید بامن چه کارها که نکرده من فقط ده سالم بود یکسره خونمون یه پسر حدید بود بابام شبا خونه تبود این همششششش پسر میاورد خونه یه دفعه که دوست دوست پسرشم آورده بود گیر داده بود که توهم با این دوست شو من ده سالم بود ،بخخخدا یعنی شانس آوردم نصف شب بهم تجاوز نکرد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

حال خوب

بهاران777 | 14 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز