اونم چه دعوتی ساعت ۶و ۴۰ غروب زنگ زده شام بیاین اینجا اونم بخاطر اینکه مهمون داشت به همه گفته بود انگار معذب بود به ما نگفته منم گفتم دیگه دیره بعد از شام میایم ما ۷ ساله ازدواج کردم خواهرم فقط پاگشا دعوتم کرده ولی همیشه خونه ی من میاد هر کی رو دعوت میکنم اونم خودش بدون دعوت میاد همیشه کم نذاشتم واسش امشب خیلی حس بدی داشتم رفتم خونش باورتون میشه حس غریبی داشتم اون خونه ی من میاد پامیشه تو یخچال کابینت همه جا رو میگرده شب میخوابه با بچش تصف شب میگه گشنمونه غذا گرم کن ولی امشب یه جوری از من پذیرایی واقعا ناراحت شدم یخچالو باز کرد چند مدل میوه تو یخچال بود انار اورد تعارف کرد من و شوهرم انار کلا نمیخوریم دیگه نرفت یه دونه میوه دیگه بیاره برامون یه چای خالی داد و برگشتیم حالا خونه ی من میاد هر دیقه باید پذیرایی کنم بخدا بهترین میوه ها رو میخرم برا مهمون برگشتیم شوهرم یه جوری بود هیچیم نگفت ولی گفت کاش نمیرفتیم خیلی سرد بودن باهامون شوهرش فقط سرش تو گوشی بود به زور باهامون احوالپرسی کرد بنظرتون به رو خودم بیارم بهش بگم ناراحت شدیم یا نه؟؟شما باشین دوباره خونشون میرین؟؟
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!