همه پدر و مادرها دانسته و ندانسته تروما به بچه هاشون وارد کردن
غزل جون خودت میدونی مامانت بیماره من خو م بیمار پارانوئید دیدم یه آقای ۴۰ ساله حتی برای دانشجوی پزشکی سال ۵ که من بودم شرح حال گرفتن سخت بود چه برسه زندگی کردن پس ببخشش و رهاش کن
پدر و مادر منم خطا زیاد کردن هرچند حامی بودن ولی بالاخره ندانسته بر اساس تربیت غلط خودشون یه آسیبایی زدن مادر منم ما رو ول میکرد خونه مادر بزرگم تا درس بخونه و خیلی از آسیبهای کوکی منمال اون زمانه
پدرم تا من میخواستم یه چیزی تو جمع بگم سریع ضایعم میکرد
خوبی هم داشتن میگم حامی بودن
منم خیلی درگیر کودکیم میشم ولی تهش میگم ببخش تا بنگتونی زندگی کنی