اقا ما میرفتیم خونه دوستم؛ اشتباهی رفتیم یه واحد دیگه. خانومه اومد بیرون سرصحبت بازشدو...بعد چنددیقم اومد بالا پیشمون و برا پسرش خاستگاری کرد اجازع خاست بیان خونه گفت مبل سازه دوتا خونه داره دوتا ماشین فقط۷سال بزرگتر بود گفت فقطم براش مهمه دختره عفیف باشه و... عاغا منم اون موقع تو توهم دکترمکتر بودم با اینکه خودم هیچ کارم؛ خلاصه رد کردم و اصلا نزاشتم ادامه بده. الان یادم میوفته مثلل چییی حرص میخورم. میخاستم دعای برگشت بگیرم اما اسمشو نمیدونم که
اگر ایران بجز ویرانسرا نیست/من این ویرانسرا را دوست دارم.اگر تاریخ ما افسانه رنگ است/من این افسانهها را دوست دارم.نوای نای ما گر جانگداز است/من این نای و نوا را دوست دارم.اگر آب و هوایش دلنشین نیست/من این آب و هوا را دوست دارم.به شوق خار صحراهای خشکش/من این فرسوده پا را دوست دارممن این دلکش زمین را خواهم از جان/ من این روشن سما را دوست دارم.اگر بر من ز ایرانی رود زور/من این زور آزما را دوست دارم.اگر آلوده دامانید، اگر پاک/من، ای مردم، شما را دوست دارم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.