اقا ما میرفتیم خونه دوستم؛ اشتباهی رفتیم یه واحد دیگه. خانومه اومد بیرون سرصحبت بازشدو...بعد چنددیقم اومد بالا پیشمون و برا پسرش خاستگاری کرد اجازع خاست بیان خونه گفت مبل سازه دوتا خونه داره دوتا ماشین فقط۷سال بزرگتر بود گفت فقطم براش مهمه دختره عفیف باشه و... عاغا منم اون موقع تو توهم دکترمکتر بودم با اینکه خودم هیچ کارم؛ خلاصه رد کردم و اصلا نزاشتم ادامه بده. الان یادم میوفته مثلل چییی حرص میخورم. میخاستم دعای برگشت بگیرم اما اسمشو نمیدونم که