موندم با ی بچه ای ک نه شب خاب راحت داره نه صب از ساعت ۸ فقط نق میزنه گریه میکنه خاب و زندگی رو زهرمارم کرده نمیزاره حتی برم دست وصورتمو بشورم
الان ده ماهشه، ده ماهه که پیرم کرده هیچ جوره اروم نمیش ۲۴ سالمه توی این ده ماهه موهام سفید شدن جوری ک عمم اون روز گف جلوی موهات مش گذاشتی
گفتم نه موهام سفید شدن💔
بچه جاریم رو میبینم مات میمونم ۴ ماه باهم فرق دارن ولی اون هزارماشالا انقدر اروم همش میخنده با خودش بازی میکنه پیش مادرشوهرم میمونه جاریم شاغله
مادرشوهرم میگ بچش ماشالا خیلی ارومه
برعکس دختر من روزگارمو سیاه کرده یه روز فقط ی روز حسرت ب دل موندم مثل همه بچه ها بخنده با خودش بازی کنه نق نق نکنه ، اگه یکی بیاد سمتش جیغغغغ میکشه
از زندگی سیرم کرده جرئت ندارم از پیشش جم بخورم جرئت ندارم یجایی برم کسی هم نیس بگه تا کی تا کجا اینطوریه
امروز یعالمه غر زدم داد زدم
هردکتری ک بگین بردم ازمایش سونوگرافی دکترا میگن هیچیش نیس سالمه سالمه
دوس دارم بمیرم فقط همین
یعنی امیدی هست خوب بشه یا تااخر عمر اینطوری میمونه؟؟
خاهشا تا کسی تو جایگاه من نیست نگه که ناشکری نکن و فلان همه اینا رو من ازبر هستم
کسی ک درک میکنه و خودشو یلحطه جای من بزاره بعد نظر بده