عزیزم خیلی خیلی زیاد درکت می کنم چون پسرم همینطور بود یعنی تا دیوانگی هیچ فاصله ای نداشتم کسی هم درکم نمیکرد حتی یکی دو تا تاپیک هم قبلا زدم در موردش
ولی خوبه که شما صبوری ولی من متاسفانه خیلی دعواش کردم سرش داد زدم نمیتونستم خودم رو کنترل کنم الان هم اضطراب داره زود استرس میگیره دلم هم میسوزه الان دارم خیلی باهاش مدارا میکنم کمتر شده ارامش گرفته ولی هنوز تو وجودش میبینم و خودم رو مقصر میدونم
خواستم بگم این دوران میگذره جزو مراحل رشدش هست هر چند خیلی بچه ها اروم هستن ادم با بچه خودش مقایسه میکنه میبینه اینا خیلی کولی بازی در میارن ولی بخدا میگذره به سن شش برسه خیلی اروم و عاقلتر میشه حرف شنو میشه
من پسرم امسال دومه باور کن از تقریبا یک سال و نیم قبل تا حالا دارم کمممممی نفس میکشم مزه بچه داری میفهمم
واقعا بهم سخت گذشت دوران بچگیش خیییلی اذیت شدم همه هم فکر می کردم غلو می کنم یا حوصله بچه داری ندارم در حالی که واقعا اعصاب و روانی برام نمونده بود
وقتی یکی مثل شما تاپیک میزنه، با تمام وجود درکش می کنم
امیدوارم این مراحل رو با تحمل و صبر بگذرونی و روان بچه ات در ارامش بمونه
خدا تن دوتاتون رو سالم نگه داره عزیزم
ببخش پرحرفی کردم