عقد هستم
الان بهش گفتم طلاهامو بیار میخام ی نگاه بندازم. با لحن عصبانیت میگه الان نمیتونم دربیارم هروقت انگشترتو بردی تعمیر با شوهرت اونموقع درمیارم ببین
باز میگم دربیار میخام الان نگا کنم. داد زد سرم
اگ من از پس نگهداشتن خودمو و وسایلم نداشته باشم چطور شوهر کردم پس
نفرت دارم ازش نه بخاطر اینکارش بخاطر خیلی از اخلاقاش
روز شماری میکنم زود عروسی بگیریم از دستش راحت شم