من هر وقت از سختی های مالی و شرایط مالیش شکایت کردم ک خسته شدم اذیت شدم تو همه این سالها گفت چشمای گشادتو باز میکردی وقت انتخاب کردن.
حالا برادرش داره ازدواج میکنه ک پسره هیچی نداره عملا
این روزی چند بار میگه اون دختره چ گناهی داره ک داره میشه زن برادر من .باید زمین فلان جا رو بفروشم ی کاری راه بندازم برای برادرم.
جالبه ک همین زمینا و ملک هارو برای خرید خونه مشترک نمیفروخت معتقد بود پس اندازشن.
توقع داشت من نصف هزینه خونه رو بدم پس اندازشو حفظ کنه