الان ۴ ساله یا ۵ ساله ازدواج کردم توی دو اتاقی مادر شوهر زندگی میکنن مستاجر بودن . مامانم همون خونه رو خرید برامن ولی شوهرم تک پسره جدا نمیشه از خانوادش . خانوادشم وضع انچنانی ندارن خونه بگیرن .
شوهرم سخته عصبیه . وقتی خونه نیستم خونه مامانمم خودشون همه جا میرن مهمونی عروسی ولی برمیگردن میگن رفتیم تو نبودی .
شوهرمم خودش همه جا میره تفریح مهمونی جشن و... ولی منو نمیبره و نمیزاره بفهمم . ولی خداشاهده تو این چندسال ۱ بار باهاش بازار رفتم بامن نمیاد میگ اخلاقت بده دوست ندارم بیام . میگم ببرم بیرون میگ ن اینجا جاش نیس لاشی زیاده نمیشه بدم میاد حرفشو نزن حوصله ندارم خستم بحث نکن . بریم فروشگاه با التماس زیاد بعد چند روز میریم تا برمیگردیم همیشه دعوا داریم .
با دوست و ... هم اجازه هیچی ندارم برم . تنها هم هیچ جا . تازگی یجا معلم زبان شدم اونم ب سختی میگ مادرت ببره و بیاره بعد چندسال با کلی دعوا و قهر گذاشته و الانم هردقیقه میگ نمیخواد بری . خیلی زیاده چندتاشو گفتم شما تحملشو دارید؟ هرکاری هم میکنه بمن نمیگ اصلا . کارش تاسیسات بود یهو اومد بیرون گفت دیگ نمیزم چندماه نرفت بعد ی مدت فهمیدم گفت مغازه گرفتم ماشینو بفروشم راه بندازم . خب چرا همه چیزش از من پنهانه من هیچی ازش نمیدونم .