من بعس گفتم عقلم دیگه قبولت نمیکنه
اونم اینو گفت
مطمئنم یکی چایگزینم کرده بود گه انقد راحت از همه چی گذشت
اخه کثافت کی مثل من میشه برات
حالا گریش برا چی بود هول
خب الان ما چیکار کنیم
گریه شادی بوده حتما
خدا نکنه عزیزدلم. همون روز که فهمیدم جمع کردم که برم اونم رفت که خودشو بندازه پایین به زور گرفتمش و هی گریه میکرد و میزد تو سر خودش بخشیدمش رابطش خوبه ولی من چون افسردگی گرفتم و از لحاظ روحی خوب نیستم دم به دیقه ازش میپرسم دوسم داری میگه عاشقتم میگم نه نداری میگه چیکار کنم باور کنی هرکاریم کنه بازم باورم نمیشه این حسم تا ابد باهام میمونه
وایی عزیزم منم روزی که دروغاشو فهمیدم انقد گریه کردیم باهم
منم نتونستم باورش کنم هرچی میگفت با خودم میگفتم ینی راست میگه؟؟اگه دروغ بگه چی
در نهایت متونستم تحمل کنم و تمومش کردم
توام میفهمم چقد عذاب میکشی
ولی یه چیزی بهت بگم ازین وضعیتی که هستی خیلیییییی بهتره.
تو چه بپرسی چه نپرسی که دوسم داری یا نه، اون احساسش همونه. ولی تو این حسو میدی که ادم با ارزشی نیستی و منتظر دوست داشتن اونی
ببین زنی برندس که هرچیم بشه غرورشو نبازه.محکم باش به خودت برس ورزش کن روحیتو تقویت کن با خودت حال کن برو تفریح با دوستات
اونم اینارو ببینه تو چشمش ارزشمند تر میشی و با خودش میگه عههه چقد خودشو دوست داره اگه منم نباشم باز خودشو دوست داره و زندگیش خراب نمیشه
و اینجوزی ولت نمیکنه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
16 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز