خونه ی مادر شوهر

نمی‌دونم چکار کنم برگرده

هر کاری که بوده انجام دادم اما این خودخوریه روانموو بهم ریخته 

آنقدر استرس بهم وارد میشه که حالت تهوع میگیرم 

متاسفانه مشکل اینه که مثلا دیشب گفتم مادر بزرگم کرونا داشت( ما نسبت فامیلی خیلی دور داریم و اینو میدونستن)

بعد گفتم روی مادر بزرگ من آزکایش انجام داده بودن تو بیمارستان، مادر شوهرم گفت نههه فلانی که پرستاره گفته این حرفها چیه، کی همچین حرفی زده و ....

گفتم نه من به چشم خودم دیدم مادر بزرگم موهاش ریخته بود و ....

از دیشب تا حالا که جمله ی آخر رو گفتم ، خدا می‌دونه دارم میمیرم که چرا من همچین حرفی زدم 

آخه من حرف چت و پرتی هم نمیگم 

بعد مشکل من فقط تو حرف زدنمه، اونم با یه عده ی خاصی 

دقیقا با کسایی که احساس راحتی باهاشون ندارم و می‌دونم حرفمو پیش کسی بازگو میکنن

مشاور رفتم، میگه شرطی شدی 

اگر عدم اعتماد بنفس داشتی تو تمام موارد و با همه این مشکل رو داشتی نه فقط با افراد خاصی 

اما می‌دونم این رفتارم بخاطر رفتار سرزنشگر مامانمه

البته الان دیگه اینطور نیست اما کوچکتر که بودیم خیلی انتقاد میکرد 🥲