الان چند شبه به بهونه پیاده روی از خونه میزنم بیرون بعدش سر از مسجد در میارم
به تیپ و قیافم اصلا نمیخوره و خانما یکم با تعجب نگاهم میکنن
البته بگم اصلا آرایش و اینا ندارم ولی خوب مثل مسجدیا نیستم
حالا شاید مسجدی که من میرم اینجوریه خانم ها همش در حال حرف زدن با هم و داستان تعریف کردنن کمتر کسیو میبین که تو حال نیایشِ خودش باشه
امروز داشتم دعا میخوندم یهو آروم گریم گرفت این خانمای دورم همشون اومدن دلداریم میدادن و التماس دعا میگفتن و بهم محبت کردن تا آروم شم
یکیشون برام چایی آورد یکیشون برام دو رکعت نماز خوند یکیشون سجاده شو برام پهن کرد
همشونم پیرزن بودن
هم خجالت کشیدم هم لذت بردم از محبتشون