وای منم یه خواسگار اینجوری داشتم.باباش روز اول اومد نشست رو زمین پاهاسو باز کرد انداخت اینور اون ور گفت رو مبل نمیشینیم ما.بعد ننش گفت عروس باید بیاد همه کارای منو بکنه.من چایی نبردیم به زور رفتم نشستم زنیکه گفت واااا چرادچای نیاوردی؟ ما خمچین عروسیومیزاریم دم در.
🤔بالاش گفت اره زن من با همه چی من ساخته عروس بایددکلفتیشو کنه🫤
بابام با تیپا انداختشون بیرون.
پسره الاغشون میگفت من نمیرم اگه ندین فراریش میدم دخترتونو.بابام گفت تو گ ...میخوری و با لگد پرتش کرد.
خدا نگذره ازت خاله اینا رو واسم پیدا کرده بود🤣🤣🤣
من خیبی خجالت زده شدم خیلی