به فامیلم گفتم دوست ندارم هیچکس راجب زندگیم دخالت کنه اون هی میگفت دلمون واست میسوزه
منم گفتم مگه چمه دلتون بسوزه خدا نگاهش به من باشه
کافیه با حرف هیچکس راجب زندگیم تصمیم نمیگیرم
هر وقت خدا خواست بچه ام میشه
بازم میگفت از ما راهنمایی نمیخوای
منم گفتم تو این عصر تکنولوژی دکترهای پیشرفته چرا بیام راجب بچه از شما راهکار بخوام
وای خیلی حس بدی بهم داد
من مشکل دارم اونم با دکتر رفتن و خواست خدا حل میشه
ولی به اونا نمیگم مشکل دارم بهم میگه اگه مشکل داری بگو دارم
مامانت دلش نوه میخواد منم گفتم خدا هروقت خواست میده
دیگه نمیتونم بزور بچه بیارم
خیلی غصه دارم بچه ام نمیشه اطرافیان هم تحت فشارم میذارن