میفهمم خوبی منو میخواد
اصلا خودم پسرداییم دوس دارم میخواستم قبول کنم
صبح ساعت شیش همش به بابام میگف دیگه زنگ بزنم بگم نظرش مثبته
بابام گفت شب خودم بهشون میگم
از بس گف ک احساس کردم رو دستش موندم میخواد شوهرم بده
اول ب شوخی گفتمش نمیخوام تا اینو گفتم جیغ میزد منوفحش میداد
منم گفتمش اصلا دیگه قبول نمیکنم
اونم رفته تو اتاق گریه میکنه
الانم داره رو مغز بابام راه میرسه ک شب جواب منفی نده
یکم بمونه من فک کنم