ببین من چن سال بود دوس داشتم عمل کنم ولی ن اینکه بینیم چهره ام بدم بیادا نه واقعا چهرمو خیلی دوس داشتم میترسیدم تغییر کنه و اون نمک چهره ام کم بشه( تا اینجا از وصغیت فعلی راضی بودم)
بعد چند سال گفتم میخوام یمقدار بهتر شم و حرفش رو پیش اوردم مقاومت شدید خانواده روبرو شدم یعنی اصلاااا احازه نمیدادن
از طرفی دکتری ک میخواستم برم خیلی گرونه خییلی از بقیه بیشتره دستمزدش
و مسئله بعدی اینکه تا یکسال شاید نشه ازش نوبت گرفت
با تمام اینا من در عرض ۹ماه عمل کردم(البته ۶ماه هم میتونستم خودم خواستم یماه خاصی عمل کنم وگرنه زودتر هم میتونستم)
حالا چکار کردم...هیچی
دیگه اصرار نکردم بحثشم پیش نیاوردم...ن اینکه ناامید بشما نه فقط رها کردم...بعد شما عمل کنی چه حسی داری دقیقا اون حس رو زندگی میکردم جوری بودم ک انگار من عمل کردم همون حسی ک من اللن دارم رو یکسال پیش بهاطر باورم در خودم بوجود اوردم
خانوادم راصی شدن...پولش جور شد..دکتر هم ب طرز عجیبی بهم نوبت داد ب هرکی میگفتم فک میگردن اشنای دکترم برام پارتی بازی کرده در حالیکه اینطور نبود
اصلا ب جور شدن پولش هم فک نکردم
فقط مطمئن بودم ک عمل میکنم
این وسط کلللیییی افکار منفی هم میومد ولی من مقاوم بودم و امیدم رو از دست ندادم
و در نهایت انجام شد