با دعوا نمیشه با بحث نمیشه شوهرمن وحشتناک بود وحشتناک سعی کردم تا میتونم خودمو خوب جلوه بدم از اون عروس خوب ها !!!!اونا حرسشون در میومد پاچه میگرفتن و شوهرمم میدید یواش یواش پشتمو گرفت اومد سمت من فهمید اونا تمام رفتاراشون تطاره و از من متنفرن و اینکه خلاصه شوهرم الان هر کاری میکنه اول از من نطر میخواد بعد اب میخوره
براهمینه میگن مرداساده ان خوب وبدودیرمیفهمن
من تجربه ام تقریبا دو سال طول کشید برای هر چیزی من پیش قدم بودم مهمونی هاشون تولداشون خریداشون قلبا متنفر بودم اما فقط تطاهر میکردم ..شوهرم میدید که من چقد خوبم اونا چطور جواب میدن اگاه شد چشمش باز شد حتی وقتی خواهرش تحمل نکرد دهنشو وارد به دخالت جلوی جمع دسش رو بلند کرد اونجا بود که فهمیدن نباید با دم شیر بازی کنن الان بهم میگن سیاست مدار بخواد دعتشون کنه اول به من میگه بخوای جای بریم باهاشون از من اجازه میگیره مهمونی بریم اول به من میگه خلاصه توجیه ش کردم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
4 ثانیه پیش
4 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز