شوهر من همه اینارو باهم یکی میکنه.من بدبخت تهران میرم یا واس مغازم خرید. کنم یا دکتر میرم یا میرم بازار وسایلی ضروری برا دخترم بگیرم اونم سالی دو سه بار.الانکه دکتر دارم مجبور دوماه یبار
برم اونم کلی غر زد
میگه باید یروزه بری بیای چخبره من تنهام
حالا تنها هم نیست از صبح تا غروب که سر کاره
شبم میاد خونه دوستش میاد پیشش یک ساعت بعدم خوابه
بعد الان میدونه من نه با کسی رفت آمد دارم نه جایی میرم
تازه مهمونیمم هفته دیگست
گرفته برنامه ریخته اونم از سشنبه تا جمعه اونم شمال
خیلی وقته مارو نبرده آخرین باری که رفتیم با مادر و خواهرش بود که کوفتمون کرد
الان من چند ماه دارم بهش میگم یکجایی بریم دلم گرفته.
بعد برنامه ریخته با دوستاش
آنقدر بی درکه که میگه باشه اگه نرفتم توام همه جاهاتو کنسل کن بشین تو خونه