کسی که اینقدر متوهم هست با اینکه مادرش بهش گفته تو بچگی زشتی که هنوز میگه خواهان دارم با اینکه متاهل ومتعهد هست میگی خواستگارام صف کشیدن برام
یا خانواده همسرم خونه هشتاد متری دارن و..مادرم گفت فلان چجور روشون شده بیان خواستگاری
یا شوهرم سفید وچشمروشنه ولی من ازش سر ترم از لحاظ مالی وفیافه
توقع داری ما که بخونیم چی بگیم
گفتی خونه شوهر وپدر شوهرم شریکی با هم هست الان میگی داره نمیده
همسرت هم من مشکلی ندیدم توش جز سیگار که خط قرمزت بوده
گفتم فکر نکن جدا شی همه خواستگاراصف میکشن باکره هم باشی باز دو سال شوهر داشتی
هر پسری هم بیاد باز خانواده داره که شاید شما نپسندی
یبار میگی دو هفته گفتم نه بعد یه شب خواب نما شدم صبح گفتم آره خوب معلوم هست نمیتونی تصمیم بگیری با خودت کنار بیای
سرد شدن همسرت هم به خاطر حرص وجوشی هست که خودت بهش میدی فکر کن اینجا حرف درست رو نمیتونی بپذیری دیگه تو زندگی شخصی چجور برخورد میکنی اگه حرف یا حرکتی باب میان نباشه
الآنم اگه فکر میکنی حروم شدی جدا شو ولی تصمین نیست مثل همسرت باز گیرند بیاد اول جدا شو بعد به ازدواج مجدد فکر کن
در مورد مراسم ازدواج هم میکس مادر شوهرم پرسید کی عروسی میگیرید از اول که مامانت گفته وضع خانواده همسرت وکاسه بشقاب چطوره دیگه شوهر کردی کفش نیست که عوضش کنی نظرت رو مدام
الآنم میدونم میخونی وباز جبهه میگیری پرو حرفام فکر نمیکنی
من نظر پرت نمیدم شما کلا از زندگی پرت هستی و نمیدونی چی تو ذهنت هست
این درگیری های ذهنیت رو با خودت حل کن
دلم سوخت برات نظر میدم گفتم خودت رو با توهمات بدبخت نکنی فردا باز پشیمون بشی
از اول دیدی دلت نبود قبول نمیکردی ازدواج کنی اینقدر تو سر شوهر و خانواده شوهرت نزن
قرارشد جواب ندی ولی باز جواب توهین آمیز مینویسی منم مجبورم نصیحتت کنم