دوران عقد صفحه 3 | تبادل نظر نی نی سایت

عضویت: 1399/07/03

تعداد پست: 5473

نظر خوبی بود بهتره پس حتی مادرمون هم ندونه

نه اصلا نگو ببین خانواده ای که چنین اعتقادی داره ریشه تو ذهنش داره هیچ جوره نمیگذره اصلا نگو

حرف منو گوش کن

در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

1403/09/05

|

01:09

0 نفر لایک کرده اند ...

مهرساحسنا

مدیر استارتر

عضویت: 1399/07/29

تعداد پست: 1710

نه اصلا نگو ببین خانواده ای که چنین اعتقادی داره ریشه تو ذهنش داره هیچ جوره نمیگذره اصلا نگو حرف منو ...

باشه مرسی عزیزم

من میخواستم تلاش مو بکنم شب عروسی برم خونه خودم نه خونه مادرشوهرم

خب اینجوری بهم شک میکردن

پس همون بدون مقاومت برم خونه مادر شوهرم

خون الکی بدم

شک هم نکنن

1403/09/05

|

01:10

1 نفر لایک کرده اند ...

شاه_توت_فرنگی

عضویت: 1399/07/03

تعداد پست: 5473

باشه مرسی عزیزم من میخواستم تلاش مو بکنم شب عروسی برم خونه خودم نه خونه مادرشوهرم خب اینجوری بهم شک ...

اره اینجوری بهتره

کاش یکم همسرت جلو خانوادش وایمیستاد

حالا چرا خونه مادرشوهرت؟ مگه خودتون خونه نگرفتین؟

در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

1403/09/05

|

01:13

0 نفر لایک کرده اند ...

مهرساحسنا

مدیر استارتر

عضویت: 1399/07/29

تعداد پست: 1710

اره اینجوری بهتره کاش یکم همسرت جلو خانوادش وایمیستاد حالا چرا خونه مادرشوهرت؟ مگه خودتون خونه نگرفت ...

حتی مامان اینام میگن رسمه شب عروسی بری خونه اونا

نمی‌دونم شوهرم ک میگف ب من اعتماد کن

ولی من میترسیدم

1403/09/05

|

01:14

0 نفر لایک کرده اند ...

mamanevesta

عضویت: 1399/02/16

تعداد پست: 7462

خخخ من رابطه داشتم دستمالو مامانم خواست گفتم چیزی نیومد

1403/09/05

|

01:15

0 نفر لایک کرده اند ...

معلم_خصوصی

عضویت: 1403/04/27

تعداد پست: 940

خون واقعی ام میتونم ولی خب زورم میاد میگم قبلش با مامان هامون حرف بزنیم بگیم اینکارو کردیم باز شر نش ...

حسنک راست گویی؟

شوهر من خون کشید از خودش

تو ک پرستاری

نگیاااا

1403/09/05

|

01:15

0 نفر لایک کرده اند ...

شاه_توت_فرنگی

عضویت: 1399/07/03

تعداد پست: 5473

حتی مامان اینام میگن رسمه شب عروسی بری خونه اونا نمی‌دونم شوهرم ک میگف ب من اعتماد کن ولی من میترسید ...

چه رسومی ☹️

شب اول عروسی آدم میخواد راحت باشه بعد بری خونه مادرشوهر چقدر بی فکرن اخه

در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

1403/09/05

|

01:16

0 نفر لایک کرده اند ...