فرقی نمیکند کجا باشی در عراق یا در ایران یا در آمریکا حسن را همه میشناختند صدایش ابهت داشت حرفهایش بوی برادری میداد در تمام سختی ها همراه من بود در تمام غم هایم غم خوارم بود در تمام سوگواری هایم به سوگ مینشست زمین خوردن من زانویم را اگر زخمی میکرد حسن با قلبش برایم مایه میگذاشت من و حسن در حصار گاه قلب همدیگر زندگی را سالها زندگی کردیم آوار شدیم اما آواره نه بیمار شدیم اما دیوانه نه
سالها پا به پای هم ایستادیم برای دفاع از سرزمین من
برای دفاع از تمام فرزندانم
تو حسن را میشناسی؟
حسن را همه میشناختند
دردی نبود که تیمارش حسن باشد
اما حال
حال و هوای شهرم حال خوشی نیست دیگر شادی نیست صلح نیست دیگر حسن نیست.
این روزها همهجا را بوی خون گرفته من سوگوار مردی شده ام که همه جا و در هم دم کنارم بود غمخوارم بود برادرم بود خواهرش بودیم آقای بالای سرمان بود.
ولی میدانی واقعیت چیست حسن نیست ولی هنوز هم هست
فلسطین سوگوار است اما حسن با جان و دل او را پایدار نگه داشته.