صبح رفت سرکار
منم رفتم خونه مامانم
دیروز پریروز دختره بمن گف میخوایم بریم رو پشت بوم انتن وصل کنیم باید از تو خونه ما برن رو پشت بوم
بعد امروز ساعتای ۳ صاحب کارش به خط شوهرم ک بنا به دلایلی رو گوشی من بود زنگ زد ج ندادم پیام داد سلام خونه ای آرمان
منم گفتم سلام ارمان خونه نیست مگه نیومد سرکار
بعد نوشت چرا اومد من نبودم با فلانی بحثش شده ظاهرا رفته
منم گفتم من خونه نیستم شاید رفته خونه
دیشبم شارژ گوشیش تموم شده بود یادم رفت براش بزنم به شارژ به من سپرده بود برای همین گوشیشم نبرده بود منم شارژرو با خودم برده بودم خونه مامانم
بعد خونه منو مامانم چند کوچه فاصلس هی خواستم برم سر بزنم گفتم ولش کن بزار بیاد هیچی نمیگم ک صاحبکارش زنگ زده ک ببینم خودش برام چیزی تعریف میکنه یا ن
بعد ساعتای شش اومد خونه مامانم قرار بود بیاد اونجا بعد سرکارش
اومد رفت تو اتاق لباس عوض کنه منم رفتم گفت بعد گوشیتو بده ی تماس بگیرم گفتم با کی گفت صاحبکارم ی جریانی شده
گفتم باشه چی شده تعریف کرد ک فلانی اینو گفته منم اینو گفتم بحثمون شده و اینا منم یکم واستادم بعد رفتم
گفتم کجا رفتی رفتی خونه گفت اره
بعد گفت رفتم انتن همسایه رو هم وصل کردم گفتم اوکی بعد گفت زنه گفته شما کسی ک شی.ره . تر.یاک بفروشه سراغ نداری برام بگیرین کسی میخواد بیاد خونمون😐😐😐😐
شوهرمم میگه گفتم نه من اهل اینجور چیزا نیستم
خونه بابام میشینیم همسایه پایینمونه و مستاجر بابام ایناس
بعد شوهرم میگه رفتم خونه کار نداشتم یکم دوروور خونه رو ک رومیسا(دخترمون) بهم ریخته بود جمع کردم جارو هم کردم
انقد تاپیک خیانت دیدم به دلم بد افتاده 😐
اونرورم ک به من برا انتن دختره اومدگف با سوتین و اینا بود یکم بددل شدم انگاری
فکنم تنها زندگی میکنه کسیو ندیدم به جز اون همشم دوستو رفیقاش میان خونش