سلام
بچه ها من خیلی ناراحتم شوهرم از رشت اومد (مادرشو برده بود دکتر)امشبم شیفته سرکاره
چون خواست زود بره من عجله ای براش ماهی درست کردم موند تو گلوش نزدیک بود خفه شه یعنی یه لحظه شد حالش خیلی بد شد گلاب ب روتون بالا اورد
حالا پدر و مادرش هم بودن
من مردم وزنده شدم خیلی حالم بده اخرشم با دلخوری رفت سرکار صبح میاد خونه
دلم موند پیشش هنوزم استخون در نیومده بود از گلوش
قبلش هم تو راه ماشینش خراب شده بود روشن نمیشد واسه اون اعصابش خورد بود
بهم گفت تو راضی نبودی برای من این اتفاقا میفته
یعنی مقصر منم؟😔
چون چند بار خانوادشو برده جایی من راضی نبودم یه اتفاقی براش افتاده
دلیل داره راضی نبودنم بماند خلاصه
الانم اینارو بهم گفت و رفت بدون خداحافظی
حالم بده چیکار کنم
انقد گریه کردمنا ندارم
پدر و مادرش هم عصبانی شدن پدرش چقدر غر زد برام😔
مگه من خواستم اینجوری بشه؟ گناه من چیه همش داریم بد شانسی میاریم هعیییی