مامانم داشت تعریف میکرد رفتم فلان جا خرید عروس هلندی خانومه انقد اروم اروم راه میرفت حرف میزد
انقد آرامش داشت اصلا
انقد پرنده اشم اروم و ساکت بود
یا یه سری دیگ میبینی حتی دیرشونم شده چه قد با تمانینه کاراشونو میکنن چع قد آرامش دارن
بعد ماها همش تهاجمی ایم همش بدو بدو همش از این فکر به اون فکر
یه چایی ساز میزنیم آب جوش بیاد میدوییم کنارش صدتاکار دیگ هم انجام میدیم
اخ این کارو بکنم اخ برم اینجوری کنم
الان من استرس دارم فردا میخوام برم دانشگاه اصلا هم نمیدونم چرااا
ترم پنجم
ترم اولی هم نیستم ک بگم تازه اس باسم هر کاری میکنم دست خودم نیست واقعا از استرس لبریزم به خاطر دانشگاه رفتن فردا