منم یادمه وقتی واسه زایمان میرفتم از شب قبل نخوابیدم تا صبح بعد رفتم بچه هامو با گریه سپردم به مادرشوهرم و تا بیمارستان گریه کردم بعضی وقتا دلم واسه اون روزا تنگ میشه الان ۷ماه گذشته
تو که انقدر کدبانو هستی و همه چیزو خوب مدیریت میکنی، حتما میتونی تعادل رو برقرار کنی و هم به خوبی از پسر کوچیکت و هم از نی نی کوچولو مواظبت کنی🥰
مبارررکه ان شاءالله زایمان راحتی داشته باشی و هر دو تاتون بسلامتی برگردین خونه 😍 دو تا عشق در کنارت بزرگ میشن غم چرا ؟
منم وقتی میخاستم برم زایمان دوم مثل الان توغم توی دلم بود برای دخترم.دخترم خیلی وابسته به من بود تارفتم وبیام خیلی گریه کرده بود کلاس دوم بود.یادمه وقتی روی تخت خابیدم باخودم گفتم من کسی راتوی دنیا به اندازه دخترم دوست نخاهم داشت حتی این بچه که میخابیا وبعدبیهوشم کردن.چشم بازکردم دخترکوچولوم دیدم وای چقدر دوستش،داشتم حتی از خاهرش بیشتر دوستش،داشتم ودارم.خلاصه خوشحال باش بهترین لحظات زندگیت است
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
56 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز