من مسیر دانشکاه رو همیشه با اتبوس میرفتم
الان خونمون عوض شده یه مسیر ده دقیقه رو باید پیاده تا ایستگاه اتبوس برم یه بار سگ دیدم تو مسیر
بعد من خیلی از سگ میترسم انقد ترسیدم و جذبش کردم دوباره یکی دوبار دیگ هم سگ دیدم تو مسیر
مامانم اولاش میگفت خودم با ماشین میبرم میرسونمت میام ولی خیلی روزا این کارو نمیکنه خسته اس خوابه و هر چی
میگ اسنپ بگیر خوب بخوامم اسنپ بگیرم بیشتر ماقع باید اسنپ بگیرم
دلم نمیاد پول نازنینمو صرف اسنپ بکنم خدایی
حالا مامان بابام میگ تو جذب کردی الکی سگ کاریت نداره ک
ولی خدایی من میگم دوبار کاری نداره سه بار کاری نداره وقتی من میترسم اونم میفهمه قطعا دیگ یهو یه بار اتفاق میفتفه خدایی نکرده
شما جای من بودین چی کار میکردین واقعا