خداکنه دلم از این میسوزه ک هیچکار نکرده بودم سال ۹۰جداشدم با این دومی ۹۸ ازدواج کردم ۸سال هیچ کاری نکردم یکی بهم گفت بیا صیغه ام شو پولدار بود گفت ۲۰۶ میخرم گفتم ن
یکی هم واسم گوشی خرید کادو مدل بالا خریده بود اون زمان پول نداشتم ی گوشی نوکیا دستم بود سال ۹۱ گفتم ن با کسی رفیق نشدم ک تهش این بیاد بهم تهمت بزنه
یبار فهمیدم وقتی میاد خونه پشت در وامیسته بی صدا گوش میده
شکاک بود شانس من
تازه شمالی بود فک میکردم آسون گیره بدتر بود بعد عقد خواهرش گفت در پنجرمون نرو داداشم حساسه اونجا فهمیدم بیچاره شدم لااقل ازش بچه نیاوردم