نامزدین یا خونه دار بچه ندارین معلوم نیس چ مرگشونه ن شوهر من این دوسال آخر خیلی اذیتم کرد خیلیمیگف ت ...
نه عروسی کردیم بچه نداریم تازه ازدواج کردیم هنوز یه سال ازدواجمون نگذشته تازه باخونوادش هم همش جنگ ودعوا داشتیم با خواهراش تو یه خونه ایم هر روز بحث و دعوا اینم مونده بود طرف کیو بگیره
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ن من ن جامو جدا میکردم ن چیزی فقط زبونم دراز بود و بی احترامی :/
ن من همه اینکارو میکردم هرکوچیکترین چیزا هم گیر میدادم الان همه تعجب کردن که شوهرت خیلی دوستت داشت خوب بودین باهم یهو چی شد قبلنا گریه میکرد اگه میگفتم بیا جداشیم
شوهر من ک عاشقم بودالان دوهفتس تلاش کردم واس درست شدن ولی دیگ امروز قسم خوردم منم نخامش زوری ک نمیشه ...
من عجیبه برام یه شب قبل اینک بحث بشه ومن بیام خونه بابام یعنی اینطور فکرکن یه شب قبلش شوهرم خوب بود قربون صدقم میرفت محبت میکرد بعد که اومدم شنیدم خرف طلاق زده عجیبه برام اینش
خوشبحال مردها دلشان که بگیرد سیگار میکشند..هرزمانی ام که باشد بدون ترس ودلهره،به دل خیابان میزنند،حتی اگر. شد وسایل دم دستشان رامیشکنند،اما ما زن ها چه؟؟؟نه خیابان برای دلتنگی هایمان امن است،نه سیگار با طبع لطیفمان سازگار...نه دل شکستن ظرف ها راداریم...مازن ها که دلمان میگیرد...زورمان به موهایمان میرسد...به ناخن هایمان میرسد...به بغضمان میرسد...ما زن ها درمواقع دلتنگی خیلی قوی که باشیم نهایت درگوشه ی مچاله میشویم بی صدا میمیریم...
من توی بچه داری و خونه داری کم نذاشتم بخدا رنگ بیرون و بازار و دوست نمیدیدم ولی تو خونه ب خودم میرس ...
بهونه آورده از کجا میدونی شایدم زیر سرش بلند شده
شما هم تو گوشی هزارتا اسکرین شات دارین ک هیچوقت نمیخونیدش ... توی اینستا کلی پست ذخیره کردین ولی یبارم بهش سر نزدید یا فقط من اینطورم 😑😐 سنگین ترین عمل در روز قیامت صلوات بر حضرت محمد ص و خاندانش هستش حتی اگ وقتم تو این سایت گاهی تلف شده ولی همراه نی نی سایتی ها ترازوی عمل خوبم سنگین تر شده با صلوات پی در پی فرستادن 😁چ فرهنگ خوبی داره اینجا ....حالا ی صلوات منو مهمون کنید تشکر 😜علت انتخاب پروفایلم اینه ک در روز شهادت حضرت رقیه عضو اینجا شدم هیچ چیز این دنیا اتفاقی نیست شاید هزاران درس ازینجا گرفتم
بحث اخرتون چی بوده حتما چیز بدی گفته زده ب سیم اخر
بحث اخرمون که همه خونوادش هم بودن راجب مستقل شدن بود خواستیم مستقل شیم شوهرم هم رفت دونبال خونه وچن جارو دید بعد که اومد خونه شب ازش پرسیدمچ کردی گف چیه هر روز میپرسی وصداشو برد بالا خونوادش هم بودن متوجه شدن گفتن چی شده گف این ۴روزه هی حرف خونه جدا میزنه هی هم سوال پیچم میکنه بعد حالش بد شد بردیم بیمارستان ارامبخش زدن