بابام پیشنهاد داده دیشب ک جداشو و بچه هاتو بده بهش ازاین شوهر درنمیاد عمرت وهدر نده میفرستم خارج ازکشور بری پیش عمه هات و ایندتو تضمین میکنم ...
من درحالی جدایی ام ۱۰ ماهه و دوتابچه ی کوچیک دارم قصدم رجوعه و هرشب یه پیشنهاد جدید ب ذهن بابام میاد یبار میگه برگزد یبار میگه برنگرد احساس میکنم یکی و داره ک بهش مشاوره میده اینهمه تغیر خلق و خو و افکار نرمال نیست و تصمیمات یهویی ک میاد میگه ...
منم گفتم هیچ تمایلی ندارم به مهاجرت حتی اگه مجردم میبودم چ برسه حالا و دیگه حرفشو نزنه هرچند جدی هم نمیگه میخواد بفهمه من تا چه حد تمایل ب برگشت و رجوع دارم و واقعا دلیلم بچه هامه یا چیزای دیگه