خاله عمه دایی اینا میاوردن قبل سپردن من
ولی قسمت نبود
تااینک دومادمون حین صحبت با دوسش گفته منم خاهرزن دارم میخایی بریم ببیننش
تااومد گفتم خدایا کاش برامن شه
ک شد
ولی ازهمون روز خطمو شکوندم چش بستم رو همه گذشتم
و اون شخصی ک الکی الکی نگهم داشه بود بام بازی،میکرد