من ۲۷ سالمه مادرم ازوقتی یادمه زن بسیار شلخته ای بود و مدام چهره منو مسخره میکرد بعد ک کمی بزرگ شدم رفتم هرجا بقیه ازم خییییلی تعریف کردن فهمیدم نه بابا برخلاف حرفای مادرم دختر قشنگی ام ،مادرم بسیار بد میگشت ،الان حتی من اگه دوماهم ارایشگاه یا حمام نرم مادرم هم نمیره ولی مثلا امروز برم ارایشگاه و حمام و مادرم ببینم باید همونروز یا فردای اونروز بره اریشگاه و یا یه لباس بخرم باید بخره کلاافه شدممم ای وای
خب چ اشکالی داره تو این کار هارو کن اونم روحیه بگیره وا
اینکه یه مادر چهره بچشو زشت ببینه درک نمیکنم
ولی اگر بقیه نداره تا اینجا جهنمی من ندیدم
خواهر و مادر منم همینن حتی با اینکه جفتشون در مقابل من حسودن خودشون هم با خودشون خوب نیستن
مثلا در مقابل من دقیقااا مثل شما برخورد میکنن بعد تازه به من میگن نه تو حسودی که میری لباس می‌خری تو از اینستا تقلید میکنی و فلان
بعد مادر و خواهرم در مقابل هم دیگه بازم گارد دارن بهم پز میدن حسودی میکنن اینجور ادما کل عمرشون وقت خودشونو هدر میدن و واسه دیگران زندگی میکنن اهمیت نده
حسودی نیست.ویژگی اش اینه کارهای تو باعث یه یادآوری درذهنش میشه که خودش هم این کار را انجام بدهد
وا چه اشکالی داره مادرتون هم با دیدن شما به خودش برسه مایه سربلندی شما هم میشه
خوشت میاد مردم بگن مادرش چقدر شلخته ست
آدمها چقدر عجیب شد
بیشتر شما انگار حسودی میکنی
الان کار برا هی میگن حسادت نیست ولی بخدا من کلافه شدمممم غریبه بود اشکالی نداشت نمیتونم ببینم مادرم بهم حسادت میکنه ای وای یعنی خداشاهده امتحان کردم دوماه نرفتم ارایشگاه اینم نرفت حتی به عمد واسه امتحانش چندبار گفتم برو ارایشگاه نرفت ولی من رفتممم فرداش رفت
نه بخدا من نمیگم به خودش نرسه من میگم برسه ولی چرا بمن حسادت میکنه مثلا من عمدا دوماه نرفتم ارایشگاه بخودم نرسیدم بازهم از عمدووبرای امتحانش گفتم مامان موهای صورتت خیلی زیاد شده برو ارایشگاه نرفت ک نرفت بعد از چندروز من پاشدم رفتم ارایشگاه اومد دید منو دقیقا فرداش رفت ارایشگاه میگم چرا اینجوری میکنه خب قبلش میرفت چرا تا منو دید عجبا
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
45 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز