قبل از اینکه شوهرم و بشناسم بودن پسرهایی که دور و برم بودن و نیت شون ازدواج بود ولی خب من نپسندیده بودم شون،یادمه بهم میگفتن ازت نمیگذریم
حتی یکی شون طفلک میومد جلو در دانشگاه انقد وایمیساد تا کلاسم تموم بشه
میگفت آرزومه تو زنم بشی من ببرمت برات خرید کنم
یه وقتایی میان توی ذهنم میگم ایشالا الان حالشون خوب باشه