بخاطر کارای خانواده همسرم مریض شدم وهمش دل درد وسردرد دارم ، پسرم نه سالشه همش میگه مامان شاد باش ، ولی من بی انرژی ام، نمیخوام بخاطر دیگران بچم وخودمو اذیت بشیم ، پسرم هنوز به من نیاز داره ، چکارکنم ، خواهش میکنم کمکم کتید یه حرفی بزنید من فراموش کنم ، تمام بدنم درد شده ولی هیچکس به فکرم نیست
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خوب افسردگی در مراحل اول به شکل استرس و وسواس فکری هست ، بعد ها به شکل بی انگیزگی و کمبود انرژی و حس پوچی میاد و در مراحل بعد ، درد های بدنی مثل ماهیچه ، استخوان و سردرد به ویژه در صبح ها دیده میشه . مشکل منم هست ولی خوب هیچ دری به روم باز نیست و اینم بگم ، روانپزشک رفتن ، کمک زیادی نمی کنه ، البته خوبه که بری ، چون به هر حال تسکین میده . اما لزوما درمان قطعی نیاز به از بین بردن علت اصلی داره ، امراض روحی ، جنبه بیرونی دارن و دارو نمیتونه زندگی تو رو عوض کنه و یا محیط رو . به هر حال دنیا دوروزه و باید ساخت . بعضی خوشبخت میشن ، بعضی مشکل پیدا می کنن ، علتی هم داشته باشه ، من نمیدونم
یعنی که وقتی آدم سعی می کنه چیزی رو از ذهنش خارج کنه ، برعکس میشه ، چون نسبت به اون چیز حساس هستی ، ولی وقتی سعی نمی کنی اون چیز راحت تر فراموش میشه ، فکر و خیال که اومد ، بزار بیاد . اینطوری بهنوعی عادت میشه و از حساسیت تو کمتر میشه
خوب طبیعی هست ، نیروی بدن با تفکر زیاد زایل میشه ، راستش من راهکاری ندیدم وگر اینکه شرایط عوض بشه . اگه نمیشه ، باید بسازی و قبول کنی که خوب اینطوریه دیگه