من خواهرمو که دیدم از ازدواج ترسیدم.اون اندامش خوب بود همه لباسا بش میومد ازدواج که کرد زایمانش سزارین بود یهو کم کم چاق شد دیگه لباسا بش نمیان بعدش تنبلی تخمدان بعدش سقطای مکرر و دردهای اون و روحیه ش. از همه اینا گذشته من دلم میخواد اگه روزی ازدواج کردم ناخواسته بچه نیارم ولی از یه طرف میگم نکنه کلا بچه دار هم نشم. از این قرصای هورمونی که بدن آدمو به هم میریزن بدم میاد.خواستگار که میاد میگه نهایتا یک سال بعدش میخواد بچه داشته باشه.