یا کد اعلام میکردن من قلبم می‌ریخت، هر وقت یادم میاد انگار دارم خفه میشم
لایکم کنید لطفاً
خلاصه یه پرستار میگفت هوشیاری 6هست،یکی میگفت 8هست،یکی میگفت حالش تغییری نکرده
چندباری دکترای مختلف اومدن بالاسر، به همشون التماس میکردم یه خبری از شوهرم بدن، اونام میگفتن هنوز تو کماست
اسی چرااینقد تیکه تیکه و یواش میگی
خوب یک حا بگو دیگه
مثله شیری که چکه میکنه تعریف میکنی 😐
سه روز من هیچکس رو جز دکتر و پرستار ندیدم، حتی بچه هامو، تو اون سه روز فقط التماس میکردم به خدا
داشتم فکر میکردم بدی مرگ اینکه غافلگیرت میکنه مثلا خیلیا امشب زنده هستن اصلا نمی دونن ولی فردا شب این موقع دیگه زنده نیستن چقدر مرگ ترسناکه 😬
من تو این سه روز قسم خوردم گفتم شوهرم به هوش بیاد دیگه باهاش کاری ندارم، هر چی میخواد راجب خانوادم بگه، بگه مهم نیست، دیگه جوابشو نمیدم، دیگه داد زد ساکت میشم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
22 ثانیه پیش
23 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز