داستان اسم بچم ؛
بعد از چند سقط و چشم انتظاری یک شب اول محرم رفتم نشستم ته مجلس روضه تک تنهاو خیلی دل شکسته
سخنران گفت امشب شب اول محرم هست و دعای بچه دار شدن حضرت زکریا که امروز از خدا بچه خواسته رو بخونید حتما حاجت روا میشید
منم با دل شکسته از خدا خواستم و به لطف خدا و لطف سرور و سالارم امام حسین جانم پسرم حسین جان مادر دقیقا روز اول محرم سال دیگه به دنیا اومد
جالب اینجاست که من به خاطر سقط و ...سزارین بودم و پسرم با پاره شدن کیسه آب بیست روز زودتر از موعد اومد که دقیقا شد اول محرم