من موندم با این شوهر کردنم

نه خودشم قبول داره که خواهرانش دعوت نمیکنن ، اما میگه خودمون بریم خونه مامانم که گوشت رو به اونا نده 

مادر شوهر من گوسفندی که جلوی پای من گشتم شب عروسیمون ، شوهرم بهش گفته بود گوشت رو دو قسمت کن واسه خودم و خودت 

از سهم ما برداشت داد به دختراش 

بعد از تقسیمش ما متوجه شدیم که به شوهرم گفتم هیچی نگو مهم نیست 

الان واقعا زورم میاد چون فقط مفت خوری میکنن 

از طرفی هم مادرشون شاید سالی دو دفعه گوشت بخوره 

به شوهرم میگم درست نیست ما بریم گوشت رو بخوریم ، بدش به مامانت به ما چه به کی میده ، میگه نه

ممنون عزیزم 

خب همینه 

فقط منو شوهرم اضافه ایم؟ وقتی رابطه نمی‌گیرن و دعوتی نمی‌دن 

من چرا بدم؟ منم مثل خودشون 

شوهرم قبول نمیکنه 😓

عزیزم اونا مارو پاگشا کردن 

چند روز بعدش ما اونا رو دعوت کردیم چون شوهرم دوست داشت 

اما خانواده شوهر من عادت دارن فقط میشینن نگاه میکنن که برادرشون خرج کنه، برادرشون هدیه بخره، برادرشون احترام بزاره، برادرشون پول بده ، اونا هم فقط استفاده کنن

از ته دلم دوست ندارم اونا باشن 

این نذر هم نذر مجردی منه، هر چی به شوهرم میگه سهم مامانتو می‌فرستم فقط بزار اینو بدم فقرا قبول نمیکنه 

من نمی‌خوام چیزی بردارم 

شوهرم میگه کل گوسفند رو دو قسمت کنیم یه قسمت به خانواده تو دعوتی بدیم 

یه قسمت به خانواده من 

بهش میگم نه این نذره، قبول نمیکنه 

منم گفتم اوکی اما خواهرات نیان ، شوهرم میگه اااا ما دعواشون کردیم قبلا؟ یادم نمیاد دعواشون کرده باشیم😐