سرماخوردم از پریروز فکر کردم خوب میشم ولی نشدم رفتم دکتر، نوبت من که شد رفتم داخل یه دکتر خیلی جوون بود شاید سی سالش بود بعد همون که وارد شدم نشستم اینگار فکرش جای دیگه مشغول بود چکم کرد همش کند پیش میرفت اعصابم بهم ریخت بعدش فشارمو که میخواست بگیره یکم استینمو زدم بالا یهو دستمو گرفت بعدش استینمو کشید پایین گفت نیاز نیست استینتو بدی بالا خودش بهم باید میگفت تا استینمو بکشم پایین واقعا معذب شدم بدم اومد تماس فیزیکی انجام شد خیلی حس بدی گرفتم هیچوقت تو نوزده سال عمرم هیچ دکتری همچین غلطی نکرد همه این حرکاتش کند پیش میرفت من یهو یه حس خیلی بدی گرفتم همچنان دستش کلن به دستم میخورد یا دستمو میگرفت مامانمم بالا سرش مات نگاه میکرد و چیزی نمیگفت اینگار متوجه شده بود کلن دکترع حواسش جای دیگه بود اینگار مغزش جای دیگه بود بعد همش زل زده بود به دستام😑 حس ترس و بدی گرفتم الآنم دو بار دستمو شستم حالم بهم خورد بعدشم پشت سرم راه افتاد قرار بود برم تزریقات اومد وایسادو زیر چشمی نگاه میکرد ولی من اصلا نگاه نکردم سرمو انداختم تو گوشیم خواهرم میگه اشتباه متوجه شدی ولی چرا حس بد گرفتم از حرکاتش حالم بهم خورد🙃 خیلی ناراحتم دو دور دستامو شستم ته دلم خالی شد یهو مریضای قبلشم کند کند چک میکرد ولی من واقعا حس خوبی نگرفتم