من و شوهرم ۷ سال دوست بودیم. روزی که اومدن خواستگاریم میدونستم شوهرم ۳ تا دایی داره ولی یکیشو نیاورده بودن. بار اول بود فک و فامیلاشو از نزدیک میدیدم ولی شوهرم از بس پیش من تعریف کرده بود و اداهاشونو دراورده بود و عکساشونو نشون داده بود تقریبا حفظ بودم کل اقوامشونو.
میخواستم خودشیرینی کنم به مادر شوهرم گفتم چرا دایی حسن نیومد کاش بگین ایشونم بیاد.
یهو همه یه نگاه معنا دار کردن بهم😂😂
نگاهشون پر از سوال بود که تو حسن از کجا میشناسی