؟
من بارها شده
یهبار یه پسر نوجوون رو دیدم که سویشرت سبز تقریبا تیره پوشیده بود و یه کوله پشتی سیاه داشت و توی پیادهرو راه میرفت... صورتش رو اصلا ندیدم.
یادم میآد اون موقع که این اتفاق افتاد گفتم خدایا هرکاری میکنم تا بتونم چند جمله باهاش صحبت کنم و ابدا نمیدونم چرا اینقدر دوست داشتم باهاش حرف بزنم.
سالهای سال از وقتی دیدمش میگذره؛ ولی هنوز یادمه.