چونکه شوهرش صحیح و سالمه ماشین داره
اما هی زنگ میزنه ب شوهر بدبخت من گ تا الان بیرونه و داره کار میکنه ببرتش
در حالیکه پدرشوهرم خونه نشسته و پاگذاشته رد پاش چرااا اون نمیره
بعد جالب اینجاست باوجود اینکه مادرشوهرم حتی از من خوش لباس تر و خوشگذرون تره
هروق میشینیم هی میگه خداااروشکر فلان نفر پسر و عروسش کمکش میکنن الان ک افتاده رو تخت
یا ی بار باوجود اینکه شوهرم در ب در میبرتش بیمارستان و دکتر
گله کرده بود ک چرا من نرفتم
وقتی پسرش هست من رووو برا چی میخواد
تا دو هفته باهام حرف نزدن
انتظار بی جا داره اگه شوهرم مواظبش نبود اون ی چیزی بود اما وقتی پسرش هست من چیکار کنم براش
ی مریضی کوچک و بزرگ میکنن