اصلا نمیدونی چی به من گذشت
خودم مریص بودم .حونه مادرشوهر
بچه ۶دماهه
یهو دیدم پوشکش پر از خونهههه
بدو بدودست پسرمو گرفتم این یکی رو بغل کردمتو خیابونا میدوییدم از مطب به اورژانس از اورزانس به بخش و بیمارستان و دکتر جراح عمومی و نمیدونی خلاصه آخرش گفتم ما دست نمیزنیم ببر پیش دکتر خودش
منم هیچ وقت حرف نمیزنم یهو صدای گریه م بلند شد گفتم مگه گچ کاریه که میگید یکی دیگه دست زده ما دست نمیزنیم جون بچه مه خونریزیشو بند بیارید میبرم پیش دکتر خودش بازم هیچ کار ینکردم منم شهر دماوند بودم همونجا اسنپ گرفتم رسوندن خومو تهران اینجه به دادش رسیدن