روزی شاید باورت نشه هزار با هزار چیز میکنه تو دهنش. مداد زیپ لباس تیله عروسکاش اشغال روی زمین برنج نپخته از تو سینی. چاقو پاک کن مقوایی ک داره باهاش کاردستی درست میکنه و من هزار بار بهش توضیح دادم اینا کثیفن میکروب دارن. میکروب پیدا نیست ولی وجود داره میره تو بدنت مریضت میکنه دلت درد میگیره فلان میشی. روز ی هزار بار میگم نکن دهنت اون چیه تو دهنت نکن نکن نکن . داغه تیزه کثیفه نکن.
ولی دست برنمیداره . چندبا گفتم این بار چیزی لکنی دهنت فلفل مییزم ولی نریختم. امروز نشستم کنارش داره با گواش رنگ امیزی میکنه. دم قلمو رو کرد تو دهنش گفتم بذار چیزی نگم حساسش نکنم لجبازش نکنم(گاهی وقتام تذکر نمیدم ک لجباز نشه هی میگم بذار خودش بفهمه یا گاهی میگم بنظرت درسته اونو کردی دهنت.)هیچی دم قلمو رو در اورد قسمت فرچه اش ک اغشته ب رنگ بود کرد تو دهنش . منم دوتا زدم تو گوش خودم آتیش گرفتم بخدا دیگه از حرص ی مقدار فلفلم دیگه اوردم ریختم رو زبونش. رنگا رو گرفتم ازش . ولش کردم رفتم تو اشپزخونه قهر. تلوزیونم خاموش کردم (میگن اگه بچه کار بدی کرد چیزی ک دوست داره ازش بگیرید). اون چکار کرد چندتا قطره اشک بی صدا ریخت رفت تو اتاق سه دقه بعد اومد تو حال انگار ن انگار دور و برم پلکید ک ببینه محل میذارم بهش یا ن. اصلا انگار ن انگار اتفاقی افتاده.
نمیدونم فلفله تند نبود یا کم ریختم . این چرا هیچیش نشد . خداااا فقط سم نکرده تو دهنش. اونم دم دستش نیس. چ کنم عادت همه چی تو دهنش کردن از سرش بیفته. همه راها رو رفتم