دیشب خونه مامانم بود
شوهرم زنگ زد
گفتم حالم خیلی بده میخوام برم یکم راه برم
(پدرم تازه فوت کرده )
مبخواستن مامان و خواهران نبینن بدتر شن
بهش پشت تلفن گفتم , گفت خودت برا حال خودت یه کاری بکن من نمیتونم کاریش کنم :)
اصا چون میتونست یه کاری کنه بهش گفتم.
این بار چندمش بود اینو میگفت دیشب ، که گله کردم گفت این مسخره بازیا مال بچه پسرای زیر سی سال نه منی که سی و یک سالمه :)💔
خیلی افسرده شدم جدیدا ، جرعت خودکشی هم ندارم یکی بخاطره دخترم ، یکی بخاطره مامانم و خواهرام