چقدر شبیه منی نمیدونم چرا حس میکنم مهربونی مون باعث میشه فک کنن هر گوهی بخورن هیچی نمیگیم
منم با داداشم میریم قلمچی ...روستا هستیم و ماشین میگیریم جمعه ها
بعد یکی از دخترای فامیل که کنکوریه پدرش پارسال دچار مشکل جسمی شد
باهام چت میکرد...فک میکردم خیلی دختر خوبی هست و دوسش داشتم از رو سادگی گفتم منو داداشم آزمون میدیم و اینا
اون اصلا قصد نداشت آزمون بده ناراحتی هم میکرد که بابام نمیتونه مثل قبل منو ببره شهر و اینا
گفتم خو چه اشکال داره ما که ماشین میگیریم توعم بیا
روز آزمون برگشتنی اومد تو ماشین و بین راه حرف دخترای فامیل رو میزد که اونام قلمچی هستن...گفت بعضا خیلی غرور دارن خودشونو میگیرن
منم خدا شاهده از ته دل گفتم که ایشالا سال بعد دوتامون رشته های تاپی قبول بشیم ایندفعه ما خودمونو میگیریم براشون
برگشته میگه والا من برا حرف مردم زندگی نمیکنم😐
انگار بگه تو مثلا رشته تاپ میخوای برا حرف مردم
اینم در جواب اون دعای قشنگ من....!!!
خیییییلی ناراحت شدم برگشتنی هی میگفتم مامان من دستم نمک نداره به خدا...دیگ تصمیم گرفتم باهاش سرسنگین باشم و نتیجه گرفتم هر کسی لایقت اینو نداره بهش لطف و محبت کنی و باهاش با احترام زیادی رفتار کنی