یه روز رفته بودم آرایشگاه برای اصلاح بعد یه آرایشگاه نامنظم بود و اینا بعد یه دختره اونجا بود خصوصیات ظاهریش خیلی چاق بود سبزه بود با موهای خدا منو ببخشه لنز سبز یخی هم گذاشته بود بعد مدام گوشیش زنگ میخورد و صحبت میکرد مدام با یه آقایی صحبت میکرد و عشوه می اومد نگو پسره میگه شنبه پول منم موهات و درست کن یکشنبه ابرو میکرو کن دوشنبه ژل لب😐 همون روزم تتو دست میزد 😐 من به این فکر بودم که خدایا ما انقدر بسازیم
بعد پسره هی زنگ میزد میگفت ببینمت دختره میگفت آخ درد داره و از این حرفا انقدر عشوه خرکی اومد من اونجا فقط غصه خوردم و همه هم داشتن میخندیدن نمیدونم چرا اینجوری شدیم 😐😐😐