2777
2789
عنوان

متاهلم استثنا مجردین عزیز تشریف بیارن کلید اسرار امروز من

| مشاهده متن کامل بحث + 403 بازدید | 20 پست

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


مجردا هم انسانن😂

اتفاقا داستان اسی برا مجردا بیشتر به درد میخوره متأهلا که انتخابشون رو کردن ولی مجردا شاید عبرت بگیرن البته من با نظر اسی مخالفم و معتقدم معیارهای مهمتر از مادیات و ظاهر وجود داره که شالوده زنگی رو میسازن

اگه مخالف نظرم هستی خواهشا با ادبیات درست ریپلای کن تا منم با احترام ریپلایت کنم ولی اگه بخواهی بی ادبانه صحبت کنی منم یکی میشم لنگه خودت اگه رو حماقتت پا فشاری کردی دیگه جوابت رو نمیدم چون جواب ابلهان خاموشیس🎄🎄🎄 هرجا زندگی برات سخت شد با خودت بگو ان مع العسر یسرا یعنی همراه هر سختی آسانی است این رو خدا برا آرامش دل ما گفت تازه دو بارم پشت هم گفته که ایمانمون قوی تر بشه 🍃🍃🍃من اصلا اسم کاربری رو نگاه نمیکنم پس اگه تو یه تاپیک باهات بحث و جدل کردم  و تو تاپیک دیگه باهات هم رای ببودم و ازت حمایت کردم اصلا تعجب نکن چون من اینجا رو جدی نمیگیرم و در لحظه حال تو سایتم 

اسی هنوزم معیارت مادیاته و سطحی نگاه میکنی به قضیه...! 

مَرا هزار امید هست و هیچکدومِش ديگه تو نیستی😎                                                                                   دید هرکسی به دنیا متفاوته و همین تفاوت دیدگاه ها زندگی و صحبت ها رو جذاب میکنه، پس نگاه هیچکس به زندگی غلط نیست، چون ما هنوز از خیلی اتفاقایی که تو این دنیا رخ میده خبر نداریم😉😊

دقیقا،خیلیی اینجوری دیدم،یه اقایی بود تعریف میکرد میگف قبل خواستگاری از زنم یه نفر چند سال پیشش بهم معرفی کرده بریم خواستگاری گفتم نه و اینا به من نمیخورن و....

بعد چند سال از طریق دیگه  رفته خواستگاری همون خانوم وبا هاش ازدواج کرده ولی یادش نبوده!

قسمت هر چی باشه کور وکر میشی فکر کنم

۱۸ سالم بود رفتم عروسی فامیل بابام،،،پسرشون اونجا عاشقم شد و اومدن خواستگاری هر کاری کردن مادرم راضی نشد بهم گفت موهات مثه دندونات سفید بشه نمیزارم با خانواده بابات ازدواج کنی،،،چند وقت بعدش یه خواستگار دیگه برام اومد مادرم راضی شد نامزدی کردیم ،،جشن عقد و عروسیمون با هم بود ،،خریدا رو انجام داده بودیم که همه چیز بهم خورد ،،،بعد از جدایی پسر دختر خاله بابام اومد خواستگاریم و ما ازدواج کردیم،،،،، برای خواهرمم همینجور شد مادرم گفت من دختر به فلان منطقه نمیدم اخرش برلی خواهرم از همونجا خواستگار اومد و اینقدر که همه اصرار کردن مادرم قبول کرد الان خدا رو شکر خواهرم خیلی خوشبخته ،،،،،به مادرم میگم مادر تو در مورد ازدواج ما کلا نظر دهی نکن چون اخرش همون جور میشه که تو نمیخوای

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز