من چهارشنبه ها شام خونه بابامم میمونم تا جمعه شام دیشب دلم نمیخواست برگردم خونمون به مامانم گفتم گفت نه دیگه برو خونت باز بیا نمون خیلی بهم برخورد
شام که خوردیم بچم و خوابوندم خودمم رفتم تو اتاقم بابام اومد گفت بابا جان برو خونت دیگه زشته فردا ناهار باز بیا
حس میکنم مزاحمم خونشون امروز زنگ زدن ناهار بیا نمیرم میگم نکنه دوسم ندارن یا بچم و دوس ندارن